از جام عشق بین همه باغ و بهار مست


دوران دهر عاشق و لیل و نهار مست

ناهید در هبوط و قمر در شرف خراب


خورشید در طلوع و فلک ذره وار مست

مجنون و عشق خسته و ایوب و صبر زار


توفان و نوح بیدل و منصور و دار مست

چندین پیاده بنگر و چندین سوار بین


گاهی پیاده بیدل و گاهی سوار مست

معشوق پردگی و خر پرده دار و باز


هم پردگی و پرده و هم پرده دار مست

آخر ز بهر کیست، نگویی، بدین صفت؟


چندین هزار بیدل و چندین هزار مست

هشیار بود تا به کنون اوحدی ولی


آمد زمان آن که شود هوشیار مست